آیا تمایل ذاتی انسان نسبت به منفی است یا مثبت؟

 

تمایلات ذاتی در همه سیستم های انسانی در جهت منفی وجود دارند، اما گرایش های ذاتی به سمت مثبت نیز وجود دارند.

تمایلات ذاتی نسبت به منفی

تحقیقات نشان می دهد که انسان ها به شدت به حوادث منفی واکنش نشان می دهند. بازخورد منفی تاثیر عاطفی بیشتری بر افراد نسبت به بازخورد مثبت دارد و اثرات اطلاعات منفی و رویدادهای منفی نسبت به اثر بخشی اطلاعات مثبت یا رویدادهای دلپذیر مدت زمان بیشتری طول می کشد تا از بین بروند. تجربه یک تروما (مثلا سوءاستفاده، خشونت) به تنهایی می تواند بر اثرات بسیاری از رویدادهای مثبت چیره شود، اما یک اتفاق مثبت به تنهایی معمولا نمی تواند بر تاثیر یک اتفاق تروماتیک منفی غلبه کند این گونه است که یک اتفاق تروماتیک نسبت به یک اتفاق مثبت معمولا مدت زمان بیشتری بر رفتار تاثیر می گذارد.

از جنبه ی حافظه، یک اتفاق مثبت درست تر و طولانی تر به یاد می ماند اما یک اتفاق منفی تاثیر بیشتری بر حافظه ی فوری دارد و در کوتاه مدت برجسته است.

در مقایسه با تعاملات مفید و مثبت، تعاملات اجتماعی ناراحت کننده و منفی وزن بسیار سنگینی را بر افراد وارد می کند و باعث افسردگی و خلق و خوی منفی می شوند.

مردم تمایل دارند زمان بیشتری را صرف فکر کردن در مورد تهدیدهای مربوط به روابط شخصی کنند تا در مورد حامیان خود. زمانی که چیزهای منفی رخ می دهد (برای نمونه افرادی که در یک شرط بندی می بازند، سوءاستفاده ای را متحمل می شوند، یا قربانی شدن در یک جرم) ، مردم زمان زیادی را صرف تلاش برای توضیح دادن پیامدها یا یافتن معنا و مفهومی برای آن می کنند در حالی که وقتی یک پیامد مثبت روی می دهد این گونه نیستند.

ویژگی های ناپسند انسان نسبت به صفات پسندیده ی او، وزن بیشتری را در شکل گیری عقیده و احساس دریافت می کنند. برای مثال هنگامی که مردم یک ویژگی منفی را پیدا می کنند، مثال های کمتری برای تایید آن در ذهن ناظران لازم است در مقایسه با زمانی که یک صفت مثبت را می یابند. شهرت بد به آسانی قابل دستیابی است اما دشوار از دست می رود، در حالی که شهرت خوب به سختی بدست می آید اما از دست دادن آن آسان است.

برای مثال، در تصمیمات اولیه برای استخدام، ۳٫۸ قطعه اطلاعات ناخوشایند مورد نیاز است برای تغییر تصمیم به رد کردن ، در حالی که ۸٫۸ قطعه اطلاعات مطلوب برای تغییر یک تصمیم اولیه منفی در جهت پذیرش لازم است. مطرح کرده اند که برای طبقه بندی یک چیز به عنوان خوب باید در همه ی زمان ها خوب باشد در حالی که برای طبقه بندی یک چیز به عنوان بد تنها باید کمی مورد بد وجود داشته باشد. یک تصور از اخلاق خوب به راحتی با یک رفتار غیر اخلاقی خنثی و نفی می شود اما یک تصویر غیر اخلاقی به راحتی با انجام فعالیت ها و رفتارهای اخلاقی از بین نمی رود.

به طور خلاصه و مفید: “بدی قوی تر از خوبی” است.

رویدادهای بد عواطف بیشتری تولید می کنند، اثرات بزرگتری بر روی معیارهای سازگاری دارند و تاثیرات طولانی مدت تری دارند.

دلایل زیادی وجود دارد برای فکر کردن به این که واکنش قوی نشان دادن به بد نسبت به خوب، ممکن است برای انسان بسیار مفید و ضروری باشد. در تحلیل نهایی می توان گفت؛ قدرت زیاد بد یا منفی خود امری خوب و مثبت است.

توضیحات برای گرایشهای منفی

چرا این تمایلات شایع و فراگیر هستند؟

هنگامی که اکثر مردم بسیار کوچک بودند، متوجه شدند نادیده گرفتن بازخورد منفی ممکن است خطرناک باشد یا پیامد ناخوشایندی ایجاد کند. با این حال، نادیده گرفتن بازخورد مثبت معمولا اثر کم و بی دوامی دارد. با گذشت زمان، افراد یاد گرفتند که بی درنگ و با قدرت نسبت به منفی واکنش نشان دهند. غلبه منفی بیش از مثبت می تواند با نظریه های نیرومندی، نو بودن، ناسازگاری و یکتایی توضیح داده شود.

نیرومندی

حوادث منفی نشان دهنده تهدیدات برای زنده ماندن و حفظ بقای گونه ها هستند، بنابراین سیستم های زندگی به شدت توسط آن ها تحت تاثیر قرار می گیرند. منفی بودن بیشتر احتمال دارد که شدید تجربه شود برای همین واکنش ها معمولا فوری و قوی است. در مقابل، از آن جا که حوادث مثبت متداول تر و تمایل بیشتری به تعمیم یافتگی در تجربه های انسان دارند، معمولا کمتر شدید و نیرومند هستند. نادیده گرفتن موقتی مثبت ممکن است سبب پشیمانی شود اما اثراتی که سبب تغییر زندگی شوند ایجاد نمی کنند

نوظهوری

از آن جا که اکثر حوادث در زندگی مثبت هستند، هر گونه وقوع منفی منعکس کننده یک اختلال یا شرایط جدید است. رویدادهای منفی تاثیر شدیدی دارند، چرا که آن ها نسبتا نادر هستند و بنابراین تمایل بیشتری به بیشتر نمایان و برجسته بودن دارند. بد قوی تر از خوب است، زیرا معمولا افراطی، غیر منتظره یا غیر معمول است و بنابراین توجه و آگاهی را جذب می کند. رویدادهای منفی (جدید) توجه بیشتری نسبت به الگوهای مثبت (طبیعی) را جذب می کنند.

ناسازگاری

رویدادهای منفی اغلب ناسازگاری و نیاز به تغییر را نشان می دهند. اطلاعات منفی معمولا به عنوان یک اثر اصلاح کننده یا به عنوان یک انگیزش برای انطباق با شرایط جدید عمل می کنند، در حالی که اطلاعات مثبت مداوم به احتمال زیاد انگیزه ای برای تغییر یا سازگاری نیست. تغییرات شخصی و سازمانی اغلب توسط اطلاعات در مورد ناهنجاری – بحران، شکاف دستاورد، تهدید به چالش ها – تحریک می شود تا با شواهد مثبت. غرایز مربوط به بقا با احتمال بیشتری توسط رویدادهای منفی راه اندازی می شوند تا رویدادهای مثبت.

یکتایی

معمولا این گونه است که یک مورد تکی منفی می تواند سبب شکست سیستم شود اما یک مورد تکی مثبت نمی تواند پیروزی را ضمانت کند. برای مثال؛ قطعه ای در یک موتور، یک نفر در یک تیم، یک عضو در بدن می تواند سبب از کار افتادن باقی سیستم گردد اما یک قسمت خوب یا یک شخص خوب به تنهایی نمی تواند سبب رشد بقیه ی سیستم گردد. در اغلب سیستم های زندگی همه چیز باید با هماهنگی کار کند تا موفقیت رخ دهد، اما شکست می تواند در اثر یک چیز تکی باشد. بنابراین توجه بیشتر صرف منفی می شود تا مثبت.

تمایلات ذاتی نسبت به مثبت

به رغم مستندات زیاد حاکی از سوگیری منفی، شواهد تجربی هم چنین وجود گرایش ذاتی به سمت مثبت را حمایت می کنند. به عنوان مثال انسان ها در یادگیری و به یادآوری عبارات مثبت نسبت به عبارات خنثی یا منفی، دقیق تر هستند . برای نمونه وقتی لیستی از واژگان مثبت، منفی و خنثی را به افراد نشان داده شود، در طول زمان نسبت به یادآوری واژه های مثبت دقیق تر هستند و در فاصله ی زمانی بین یادگیری و فراخوانی طولانی تر، سوگیری مثبت بیشتر نمایش داده می شود .افراد با احتمال کمتری توصیف های منفی از خودشان را نسبت به توصیف های مثبت از خودشان به یاد می آورند. کلمات مثبت هم چنین زودتر از کلمات منفی آموخته می شوند و مردم پدیده های مثبت را با درستی بیشتری نسبت به پدیده های منفی مورد قضاوت قرار می دهند. برای مثال مدیران بسیار دقیق تر هستند در رتبه دهی به صلاحیت ها و مهارت های زیردستان هنگامی که آن ها درست عمل می کنند در مقایسه با زمانی که عملکرد نادرستی دارند.هم چنین هنگامی که افراد لیست تهیه می کنند به اقلام مثبت تقدم می دهند یعنی آن ها در لیست کردن آن هایی را که دوست دارند قبل از آن هایی که دوست ندارند می آورند، مورد علاقه ها قبل از نامطوب ها و … . این اثر در موارد مربوط اشیاء، جملات، فیلم ها، ارزشیابی از مردم، وقایع زندگی و خاطرات مشاهده می شود. مثبت ها با فراوانی بیشتر و الویت بندی نسبت به منفی ها لیست می شوند.مردم با فراوانی بیشتری تجربه های مثبت زندگی را در مقایسه با خنثی ها و منفی ها به یاد می آورند و آن ها از نظر ذهنی موارد مثبت را بیشتر از موارد منفی تمرین و تکرار می کنند. برای مثال هنگامی که از آن ها در مورد به خاطر آوردن یک تعطیلات تابستانی یا تجربه ای در گذشته ی زندگی شان سوال پرسیده می شود، اغلب تجربه های مثبت تشخیص داده می شوند.خاطرات مثبت تمایل به جانشینی خاطرات منفی دارند و از سویی خاطرات منفی کمرنگ می شوند و در طول زمان خنثی می گردند. برای مثال هنگامی که از افراد خواسته می شود سه عبارت از یک مجله را بخوانند_عبارت های مثبت، منفی و خنثی_ آن ها یک روز بعد گزارش می دهند که چقدر زمان صرف هر یک از آن ها کردند، نتیجه بدین صورت است که زمان فکر کردن به عبارت مثبت حدود ۲۰ درصد بیشتر از عبارت منفی و ۵۰ درصد بیشتر از عبارت خنثی بوده است. مثبت در حافظه درست تر از منفی ثبت می گردد پس می تواند راحت تر و دقیق تر بازگردانی شود زیرا اطلاعات مثبت به صورت قابل دسترس تری ذخیره می شوند و به همین علت سریع تر و درست تر بیرون می آیند. افراد تمایل به جست و جوی محرک های مثبت و اجتناب از محرک های منفی دارند. علاوه بر این، هنگامی که مردم به طور برابر محرک های مثبت و خنثی را ببینند، اغلب گزارش می دهند که محرک های مثبت بیشتر از منفی هستند. هم چنین محرک های مثبت به اندازه بزرگتر از محرک های منفی یا خنثی محسوب می شوند البته زمانی که اندازه ی بزرگ آنها ارزشمند است. هنگامی که اندازه ی کوچک ارزش محسوب می شود، چیزهای مثبت کوچکتر در نظر گرفته می شوند.در قضاوت های خود و دیگران مردم سوگیری مثبت نشان می دهند. برای مثال مردم از دو سوم تا سه چهارم حوادث زندگی خود را مثبت قضاوت می کنند و بیشتر مردم خودشان را به صورت مثبت، خوش بین و شاد در اکثر زمان ها می بینند.یک سوگیری مثبت مشابه در زبان یافته شده است. در تمام مطالعات زبان شناختی کلمات مثبت فراوانی بیشتری دارند – شامل انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیایی، چینی، اردو (هند و پاکستان)، روسی، ایتالیایی، دانمارکی، فلامینی بلژیکی، فارسی ایرانی، اسپانیایی مکزیکی، سوئدی، ترکی و سروو کرواتی. چیرگی کلمات مثبت در همه نوع ادبیات وجود دارد، رسمی و غیر رسمی، نوشتاری یا گفتگوی شفاهی و در بین بزرگسالان و کودکان. هم چنین نشان داده شده است که کلمات مثبت به طور معمول بیش از ۱۵۰ سال قبل از مخالف های منفی آن ها را به زبان انگلیسی وارد و به کار برده شده اند.به نظر می رسد که از زمان بسیار قدیم، انسان ها به صورت متفاوتی برای قدرت تقویت شده اند (نه برای ضعف)، برای فعالیت (نه انفعال)… انسان ها پی بردند که اعتقاد تقویت کننده تر از شک و تردید است، همان طور که روشنی بیش از ابهام، فراوانی بیش از کمبود، بیان بیش از انکار و انطباق بیش از ناسازگاری.گرایش به سمت مثبت به نظر می رسد که یک ویژگی طبیعی انسان است و شواهد تجربی نشان می دهد که مثبت گرایی برای انسان طبیعی و ترجیح داده شده است بر طبق سیستم بیولوژیک. برای مثال، کودکان اغلب عروسک هایی را پیشنهاد می دهند که رفتارهای مفید، سخاوتمندانه و با نفوذ داشته باشند، هنگام انتخاب بین یک عروسک مفید و خیرخواهانه و عروسکی که به دیگران کمک نمی کند یا مانع از آن نمی شوند، اولی را ترجیح می دهند. یک سوگیری مثبت در بیش از ۹۰ درصد کودکان تشخیص داده شده است.

توضیحات برای گرایش های مثبت

برای این که چرا افراد تمایل به سمت مثبت دارند، چندین توضیح ارائه شده است.

اثر هلیوتروپیک

یکی از خواسته های ذاتی نسبت به هلیوتروپیسم یا اصطلاحا آفتاب گرایی است. اثر هلیوتروپیک گرایش همه ی سیستم های زندگی به سمت انرژی مثبت و دوری از انرژی منفی را بیان می کند یا به عبارت دیگر به آن چه که حیات بخش است و دور از آن چه از بین بردن زندگی است. در طبیعت انرژی مثبت اغلب در فرم نور خورشید تجربه می شود، اما ممکن است در سایر اشکال نیز دیده شود (برای نمونه؛ مهربانی بین فردی، ارتباطات با کیفیت بالا)

توسعه شناختی

سوگیری های مثبت تولیدی از توسعه شناختی افراد هستند. فرآیندهای ذهنی انسانی به گونه ای توسعه می یابد که به طوری که به نفع مثبت بیش از منفی است. به علت میزان قابل ملاحظه ی اطلاعات حسی موجود در افراد، اکثر اطلاعات نادیده گرفته می شوند. آن چه که حفظ می شود یا انتخاب می شود، تمایل دارد به آن چه که حیات بخش است نه آن چه مخرب زندگی است. مکانیسم های دفاعی (مثلا انکار، جابه جایی) برای مقابله با اثرات اطلاعات منفی توسعه می یابند، بنابراین تمایلات به سمت مثبت به عنوان مکانیسم تطبیقی ​​توسعه می یابند:انتخاب اطلاعات مثبت محدود به ادراک، زبان یا حافظه نیست. بلکه، این انتخابی بودن مثبت به نظر می رسد که یک شرط در همه فرایندها است. انتخابی بودن مثبت روشی است ذاتی در انسان ها که محرک ها را کنترل می کنند، این تعمیم شامل ادراک، ذخیره سازی حافظه، و یا فرایند قضاوت می شود. سوگیری مثبت تنها بر یک بخش در دنباله پردازش اطلاعات تمرکز نمی کند بلکه آن را در تمام بخش ها فعال می کند.

ترس

سوگیری های مثبت طبیعی را به عنوان نتیجه ی ترس از مرگ نیز توضیح می دهند. آن چه که ناخوشایند است سرکوب می شود زیرا باعث تقویت ترس از مرگ می شود، در حالی که آن چه که مثبت است یا به عبارتی حیات بخش تقویت شده است. به این ترتیب، افراد در جهت ایجاد نشانه های مثبت و تقویت زندگی، در محیط هایشان توسعه می یابند.

یادگیری

نظریه پردازان یادگیری مانند اسکینر، سوگیری های مثبت را از طریق ارتباط آن ها با تقویت توضیح می دهند: هر نسخه یک نظریه پرداز رویکرد یادگیری از اصول یادگیری می گوید که فعالیت هایی که [مثبت] تقویت می شوند تکرار می شوند در حالی که فعالیت هایی که مجازات یا ناخوشایند هستند خاموش می شوند، انتخابی بودن یا انتخاب گرایی از طریق انتخاب محرک رخ می دهد، فرایندی است که اطمینان می دهد که ورود محرک به طور عمده لذت بخش خواهد بود.

توسعه عصبی

تحقیقات از طریق اسکن مغز سوگیری ذاتی نسبت به مثبت را تایید کرده است. برای مثال در تلاش برای توضیح این که چرا اکثر مردم انتظار دارند که حوادث مثبت در آینده رخ دهد حتی زمانی که هیچ مدرک و شاهدی برای حمایت از چنین انتظاراتی وجود ندارد. برای مثال؛ مردم انتظار دارند که بیش از حد متوسط زندگی کنند، احتمال گرفتن برای خود را طلاق را کم و ناچیز می پندارند، چشم انداز خود را برای موفقیت در بازار کار فراتر از حد انتظار قرار می دهند، آن ها در کارهای تصادفی انتظارشان برای برد بیش از باخت است.مغز انسان تمایل دارد جهت گیری های خوش بینانه و مثبت را در حالت طبیعی خود تولید کند. قشر سینگولیت قدامی به طور قابل توجه ای به مثبت بودن و خوش بینی مرتبط است. “مغز، تمایل به مشارکت در پیش بینی رویدادهای مثبت آینده را دارد و با خوش بینی مرتبط است”

تاکید بر مثبت، نتایج فوق العاده سودمندی را تولید می کند. مهم تر از همه، گرایش ذاتی نیز در انسان ها نسبت به مثبت وجود دارد. با این حال، “مثبت” اغلب با نرمی، ناباوری، غیر واقعی مواجه شده است. تاکید بر مثبت به عنوان یک منبع مهم شکوفایی در زمینه های میان فرهنگی، به شدت نادیده گرفته شده است. تاثیر تمرکز ثابت بر مثبت به اندازه ی تمرکز ثابت بر منفی ناکارآمد است. برای مثال، سیستم هایی که عناصر منفی را در محیط های خود نادیده می گیرند، ممکن است به مدت طولانی نتوانند زنده بمانند، زیرا آن ها با شرایط در حال تغییرشان سازگار نمی گردند. توجه به هر دو عناصر مثبت و منفی ضروری است.

 

دیدگاهتان را بنویسید