چرا ما بزرگسالان این قدر در زمینه تغییر رفتار بد عمل می کنیم؟ چطور می توانیم بهتر عمل کنیم؟ چگونه چیزی را که باید تغییر دهیم انتخاب کنیم؟ چگونه دیگران را متوجه تغییر خود کنیم؟ چگونه عزم خود را جزم کنیم؟
برای پاسخ دادن به این پرسش ها باید با اثر عمیق تمرکز بر انگیزه های محیط اطرافمان آغاز کنیم. منظور هر محرکی است که به افکار و رفتار ما شکل تازه می بخشد. مردم، رخدادها و شرایطی که توان بالقوه تغییر دادن ما را دارند. این انگیزه ها ناگهانی برزو می کنند. شاید خوشایند باشند مانند تعریف و تحسین استادی که انضباط و بلندپروازی ما افزایش و زندگی ما را تغییر می دهد. شاید بی فایده باشند، مانند بستنی قیفی ای که ما را اغوا می کند تا رژیم غذایی خود را بشکنیم. شاید بد باشند مانند فشارهای هم قطاران که ذهن ما را به قدری آشفته می کند تا کاری را که می دانیم اشتباه است بکنیم.
محیط نیرومند ترین ساز و کار برانگیزنده در زندگی ماست و همیشه هم در جهت منافع ما کار نمی کند. ما برنامه ریزی می کنیم، هدف گذاری می کنیم و بر سر رسیدن به این اهداف از راحتی خود می گذریم ولی محیطمان پی در پی مداخله می کند و رفتارهای نامطلوب در ما بر می انگیزد.
چرا به فردی که دوست داریم باشیم بدل نمی شویم؟
حقایق تغییر ناپذیر تغییر رفتار
حقیقت ۱: تغییر رفتار چشمگیر بسیار دشوار است.
اگر قبول ندارید به پرسش های زیر پاسخ دهید:
- چه چیزی را می خواهید در زندگی خود تغییر دهید؟ این چیز می تواند مهم یا کم اهمیت باشد.
- چند وقت است که وضع به همین منوال پیش می رود؟
- چقدر کارساز بوده است؟ چند بار تصمیم به تغییر چیزی گرفتید و یک مرتبه عمل کردید و نتیجه رضایت بخش حاصل شد؟
حقیقت۲: هیچ کس نمی تواند ما را به تغییر وادارد مگر این که خودمان واقعا بخواهیم تغییر کنیم.
مثل روز روشن است که تغییر باید از درون آغاز شود. کسی که از صمیم قلبش متعهد به تغییر نشود هرگز تغییر نخواهد کرد.
انگیزه های عقیدتی ای که تغییر رفتار را در جا متوقف می کنند
باورهای درونی ای که نماینده ی طرز تفسیر ما از جهان اند آغازگر شکست واقعه پیش از وقوع آن اند. آن ها تغییر پایدار را با خنثی کردن احتمال وقوع آن به هم می زنند. ما این باورها را به مثابه اعتقاد راسخ برای توجیه فعالیت نکردن خود به کار می بندیم و دست روی دست میگذاریم برای حصول نتیجه. این باورها را انگیزه های عقیدتی نامیده :
-
اگر بفهمم، حتما انجامش خواهم داد.
بین فهمیدن و انجام دادن تفاوت وجود دارد.
-
نیروی اراده دارم و تسلیم وسوسه نخواهم شد.
تعداد کمی می توانند نیروی اراده خود را اندازه گیری یا پیش بینی کنند. از طرفی ما نیروی محیط را دست کم می گیریم. محیط ما ماشین اراده کاه باشکوهی است. همیشه چیزی پیش می آید که کشتی ما را غرق می کند.
-
امروز روز خاصی است.
به خوشحالی های ناگهانی و کوتاه مدت تن می دهیم چون امروز تولدم است، سالگرد ازدواجمان است، روز ملی فلان است، روز مرخصی ام است، روز تعطیل است، روز دربی است، … از فردا فرد منضبط خواهم بود.
توجیه کردن لغزش های زودگذر به عنوان پیشامدهای غیرمعمول یک جور بی ثباتی لذت طلبانه در ما بر می انگیزد که برای تغییر رفتار مخرب است. تغییر موفقیت آمیز یک شبه اتفاق نمی افتد. بازی ای طولانی است نه از جنس بازی های کوتاهی که به واسطه روز خاصمان خوشحالی های آنی نصیبمان می شود.
-
“حداقل از … بهترم.”
این جمله ای است که در لحظه غم انگیز شکست یا زیان به خود می گوییم. با فکر از ما بدتر هم در دنیا هست احساس کاذب مصونیت را در خود بر انگیخته ایم.
-
به کمک و ساماندهی نیاز ندارم.
یکی از ناکارآمدترین عقاید ما سبک شمردن سادگی و سامان دهی است.
ترکیب سه تکانه:
- سبک شماری سادگی(فقط پیچیدگی ارزش توجه دارد)
- سبک شماری سامان دهی و یادآوری
- ایمان، هر چند بی پایه به این که بدون کمک هیچ کس می توانیم موفق شویم.
-
خسته نمی شوم و اشتیاقم کم نخواهد شد.
-
تمام زمان دنیا در اختیار من است.
دو دیدگاه متقابل که هم زمان در ذهنمان نگه می داریم:
دیدگاه اول: زمان لازم برای انجام دادن هر کاری را بسیار کمتر از حد برآورد می کنیم
دیدگاه دوم: معتقدیم زمان پایانی ندارد و آن قدر گسترده است که سرانجام به همه هدف ها می رسیم.
-
توجه من منحرف نخواهد شد و هیچ چیز غیرمنتظره ای رخ نخواهد داد.
طوری برنامه ریزی می کنیم که انگار در دنیایی بی نقص و کامل زندگی می کنیم و قرار است تک و تنها به حال خود روی کارمان تمرکز کنیم. بدون پذیرش این واقعیت که زندگی همیشه الویت هایمان را مداخله جویانه تغییر می دهد و تمرکز ما را به بوته آزمانش می کشاند، مشغول کار می شویم.
-
ناگهان چیزی، تجلی وار، زندگی مرا دگرگون خواهد کرد.
منظور این است که تغییر ممکن است در پی ظهور ناگهانی روشن بینی اراده ایجاد شود. من به هر تجربه تبدیل آنی بدبینم. ممکن است در کوتاه مدت تغیری ایجاد شود، ولی چشمگیر و ماندگار نخواهد بود. زیرا این فرایند بر پایه تکانه و امید و آرزو استوار است تا بر استراتژی و سامان دهی.
-
تغییر من ماندگار خواهد بود و هرگز لازم نیست دوباره نگران شوم.
بیماری بزرگ غرب این است: “من زمانی خوشحال خواهم بود که …” این باور ماست که خوشحالی هدفی ایستا و متناهی است و به مجرد این که فلان کار را بکنیم شادی در چنگ ماست. اگر پیگیری نکنیم هیچ تغییر مثبتی در ما دوام نخواهد داشت.
-
پس از برطرف کردن مسائل قدیمی، مسائل جدید بروز نخواهند کرد.
همیشه فراموش می کنیم هنگامی که مسئله ای قدیمی را از در بیرون می رانیم معمولا مسئله جدیدی از پنجره وارد می شود.
-
به تلاش های من منصفانه پاداش داده خواهد شد.
اگر صرفا برای پاداش بیرونی به دنبال تغییر باشیم: ۱) هیچ اطمینانی نیست به چیزی که دوست داریم برسیم؛ ۲) اگر پاداش تنها محرک باشد، دیر یا زود به راه و رسم قدیم باز خواهیم گشت.
اگر باور داشته باشیم که بهتر شدن خودش پاداش است، نمی توانیم احساس فریب خوردگی کنیم.
-
حواس هیچ کس به من نیست.
باور داریم می توانیم گاه و بیگاه به رفتارهای بدمان گریزی بزنیم چون فکر می کنیم نامرئی هستیم. برخلاف این که بهتر شدن آهسته و پیوسته ما آن چنان که برای خودمان آشکار است برای دیگران نیست، وقتی به رفتار گذشته مان برمی گردیم، دیگران همیشه متوجه می شوند.
-
اگر تغییر کنم، دیگر اصیل نیستم.
بسیاری از ما این باور غلط را داریم که اگر تغییر کنیم به نوعی با آن که واقعا هستیم مطابق نخواهیم بود. ما می توانیم نه تنها رفتارمان بلکه نحوه معرفی خودمان را نیز تغییر دهیم.
-
آن قدر عقلم می رسد که رفتار خودم را ارزیابی کنم.
ما به طرز مفتضحانه ای در ارزیابی خودمان نادقیقیم. اگر توفیقی کسب کنیم، معمولا بابت پیروزی به خودمان اعتبار می دهیم و به خاطر ضرر و زیانمان، شرایط یا مردمان دیگر را سرزنش می کنیم.
علتی بزرگ تر از کیفیت همه بهانه ها و دل بستگی هایمان به انگیزه های عقیدتی گفته شده وجود دارد که توضیح می دهد چرا تغییرات مورد نظرمان را ایجاد نمی کنیم. آن علت محیط است.