اصل اولیه در هر تلاش

خلاصه کتاب خلق رفتارهای ماندگار نوشته مارشال گلداسمیث(بخش ششم)

آیا من تمایل دارم این زمان…

هر تلاشی با اصل اولیه ای همراه است که رعایت آن به طور چشمگیری بخت موفقیت ما را بالا می برد. من هم برای بدل شدن به آدمی که می خواهید اصل اولیه ای دارم. این اصل در قالب پرسشی عبارت بندی شده است که هر بار بین انجام دادن یا رها کردن کاری مجبورید دست به انتخاب بزنید، باید آن را از خودتان بپرسید.

آیا من تمایل دارم،

این زمان،

برای ایجاد تفاوتی مثبت

در این موضوع

سرمایه گذاری لازم را بکنم؟

پیتر دراکر می گفت رسالت ما در زندگی باید خلق تفاوت مثبت باشد، نه این که اثبات کنیم چقدر باهوش یا محقیم.

دراکر در این توصیه دو مفهوم برجسته کرده که مغز انسان در نگهداری همزمان آن ها مشکل دارد. وقتی فرصتی برای نمایش قدرت مغزمان دست می دهد به ندرت به فکر نتیجه مثبت برای افراد دیگر می افتیم.

آیا من تمایل دارم، این زمان،  برای ایجاد تفاوتی مثبت در این موضوع  سرمایه گذاری لازم را بکنم؟ به ما یادآوری می کند ک محیط اطرافمان چندین بار در روز ما را تحریک می کند که وارد جنگ و دعواهای بی هدف بشویم و این که می توانیم با انجام ندادن هیچ کاری چاره ای برای آن بیندیشیم. با این کار سد راه وراجی ها و سرو صداها می شویم و خود را آزاد می کنیم تا به تغییرات واقعا مهم بپردازیم.

بدون سامان دهی بهتر نمی شویم.

ساماندهی گزینه های ما را محدود می کند به طوری که مسائل جانبی نتوانند ما را از مسیر اصلی مان منحرف کنند. از طریق سامان دادن به بخش هایی از روزمان می توانیم کنترل محیط بی نظم و ترتیب خود را به دست بگیریم.

پرسیدن آیا من همه تلاشم را کردم که روش دیگر تصدیق جمله ی در این زمینه نیاز به کمک دارم است. بازده خالص این فرایند شفافیت و وضوحی است که ما را وا می دارد با پرسشی که سخت می کوشیم از آن پرهیز کنیم رو به رو شویم: آیا دارم بهتر می شوم؟

ولی سامان دهی باید مناسب باشد.
  • کجا داریم می رویم؟
  • کجا دارید می روید؟
  • چه چیزی خوب پیش می رود؟
  • کجا می توانیم بهبود ایجاد کنیم؟
  • من چگونه می توانم به شما کمک کنم؟
  • شما چگونه می توانید به من کمک کنید؟
رفتار تحت تاثیر فرسایش

چرا در پایان روز نظم و انضباط و قاطعیت ما رنگ می بازد، تا جایی که تصمیم می گیریم به جای این که کاری لذت بخش یا مفید بکنیم، دست به هیچ کاری نزنیم؟ علتش این نیست که ما ضعیفیم، بلکه ضعیف شده ایم.

مقدار خویشتن داری و رفتارهای خود نظارتی ما مانند بنزین داخل باک محدود است و با استفاده ی مداوم تخیله می شود. در پایان روز تحلیل می رویم و در مقابل انتخاب های احمقانه سست می شویم. هر چقدر مجبور باشیم تصمیم های بیشتری بگیریم، در تصمیم گیری های بعدی خسته تر می شویم. در حالت خستگی تصمیم گیری دو راه پیش رو داریم: ۱٫ انتخاب های نسنجیده یا ۲٫ تن دادن به وضعیت موجود و هیچ کاری نکردن

فرسایش یکی از خطرهای محیطی است. با سامان دهی می توانیم بر فرسایش غلبه کنیم. سامان دهی، به طرز سحرآمیز، آهنگ رنگ باختن انضباط و خویشتن داری ما را کند می کند. اگر اوضاع به سامان باشد، مجبور نیستیم تصمیم های زیادی بگیریم، فقط از برنامه پیروی می کنیم و نتیجه نهایی این است که به سرعت قبل تحلیل نمی رویم.

هنگامی که به کمک نیاز داریم که گرفتن آن بعید است.

جایی که ساماندهی و رفتار تصادم می کنند، وضعیت تناقض آمیز ایجاد می شود. ما به سامان دهی تکیه می کنیم تا کنترل بخش های پیش بینی پذیر زندگی خود را در دست بگیریم. به طور کلی هنگامی که می دانیم چیزی در شرف وقوع است، می دانیم چگونه باید رفتار کنیم.

ولی تمام آن لحظات بی محابایی که بین ما و دیگران می گذرد و در برنامه های زمان بندی مان ثبت نشده است چه می شود؟

اگر این لحظات زمان نامناسب روز اتفاق بیفتند، ممکن است تحت تاثیر فرسایش عمل کنیم و موجب افسوس ما شود. این همان وضعیت تناقض آمیز است: ما هنگامی به کمک نیاز داریم که گرفتن آن بعید است.

باید سامانی باشد ساده که ۱٫ پیش بینی کند محیطمان علیه ما کاری صورت خواهد داد و ۲٫ به جای رفتار احمقانه، واکنشی هوشمندانه و ثمربخش برانگیزد. سامان دهی ساده مایه ای از پرسش های روزانه دارد، فرایندی که ایجاب می کند به تلاش های خود امتیاز دهیم و به ما یادآوری می کند در قبال خود هوشیار باشیم.

پرسش های ساعتی

هنگامی که می دانیم قرار است ازمان آزمون بگیرند –حتی اگر فقط وانمود کنیم- خودمان را مجبور می کنیم در زمان حال زندگی کنیم. درباره رفتار خود و دیگران هوشیار، آگاه و مراقب هستیم، زیرا می دانیم در آینده نزدیک بابت اعمالمان از ما توضیح خواهند خواست. زمان حاضر بهترین جا برای بودن است.

با تبدیل پرسش های روزانه به پرسش های ساعتی ابزار سامان بخش قدرتمندی خلق می کنیم که با آن می توانیم خود را در لحظه مستقر کنیم.

هر چه نظم و ترتیب ساده تر باشد احتمال بیشتری وجود دارد که به آن وفادار بمانیم. پرسش های ساعتی هم نسبتا ساده اند.

  • پیش آگاهی. مردمان موفق معمولا محیط هایی را که در آن ها در معرض خطر رفتار بد قرار می گیرند پیش بینی می کنند و مجهز به حس حواس جمعی اولیه می شوند.
  • تعهد. مردمان موفق درباره ی نحوه ی انجام دادن کارها مردد نیستند. تفاوت در نظر داشتن هدف و نوشتن آن در همین است.
  • آگاهی. هنگامی که ما از تاثیرات محیط در خودمان غفلت می کنیم بیشتر از همیشه در برابر هوس های آن آسیب پذیر می شویم.
  • امتیازدهی. امتیاز دادن به عملکردمان تعمق را هم به حواس جمعی می افزاید. به آگاهی ما نیروی فزاینده می بخشد.
  • تکرار. بهترین بخش پرسش های ساعتی تعدد تکرارهای آن هاست. اگر در بخشی امتیاز ضعیفی بگیریم این شانس را داریم که ساعتی بعد بعتر عمل کنیم.

پرسش های ساعتی برای بازی های کوتاه مدت مناسب اند که برای بازداشتن تکانه ای رفتاری مان در دوره زمانی معینی به فوران انضباط نیاز داریم.

دو موقعیت کلی را در نظر بگیرید:

رویدادهای ترسناک

هر محیطی که ورود بدبینی ذاتی ما در آن باعث بروز رفتار بی مبالات ناخوشایند در طول آن رویداد می شود. پرسش های ساعتی نوعی سامان دهی است برای دفع بدبینی.

مردم

منظور افرادی است که با شخصیت و اعمالشان ما را از بازی خودمان بیرون می رانند. در لحظات کوتاهی که در برابر لجاجت انسان دیگری آسیب پذیریم، پرسش های ساعتی می توانند خویشتن داری تازه ای در ما به وجود بیاورند. در مواقعی که بودن با مردمانی که واقعا از بودن با آن ها لذت می بریم هم پرسش های ساعتی به نجات ما می آیند. مثلا آیا همه تلاشم کردم که به جای غذاهایی که تعارف می کنند از حضور افرادی که که با من اند لذت ببرم؟ به هر حال پرسش های ساعتی در مواقع فوریت به ما یادآوری می کند که من قربانی بی اختیار محیطم نیستم.

مشکلاتی که صفت راضی کننده ایجاد می کند.

در تغییر رفتار امر مطلق وجود ندارد. ما هیچ گاه به شکیبایی یا همدلی یا فروتنی کامل دست نمی یابیم. هیچ چیز نباید مایه شرمساری ما شود. بهترین آرزویی که می توان داشت تداوم تلاشمان پایداری در حد مجاهدت است که باعث می شود مردم با نقطه ضعف های ما بیشتر مدارا کنند.

چیزی به نام اعتبار کامل وجود ندارد، همه ما گهگاه خرابکاری می کنیم. آن چه نگران کننده است دست کشیدن از این جدیت و تلاش است، این که لغزش هایمان تکرار شوند و تلاشی برای حفظ یا افزایش اعتبارمان نکنیم. این همان لحظه خطرناکی است که شروع می کنیم به رضایت دادن به راضی کننده. راضی کنندگی یا کفایت لزوما ویژگی بدی نیست. در بسیاری از حوزه های زندگی کمال طلبی کاری بیهوده است. مشکل زمانی آغاز می شود که که این طرز فکر راضی کنندگی از حد انتخاب های ما در بازار فراتر رود و به چیزهایی که می گوییم و انجام می دهیم سرایت کند.

چهار محیطی که باعث می شوند به راضی کننده تن بدهیم:

  1. زمانی که انگیزش ما ناچیز است.

مهارت قلب تپنده ی انگیزش بالاست. ما در انجام دادن کارهایی که خوب بلدیم فعالتریم. عملکرد خوب بازخورد خوبی به دست می دهد و ما را در حلقه بازخورد دائما تقویت کننده قرار می دهد.

هنگامی که مهارت نداشتن در هر کاری به شدت انگیزش ما را برای انجام دادن آن کاهش می دهد، کنار آمدن با وضعیت راضی کننده انتخاب عاقلانه ای است. ایدئال نیست اما از گول زدن خودمان یا گمراه کردن دیگران که از ما انتظار عملکرد رعدآسا پیدا کنند ولی با ضعف خود آن ها را ناامید کنیم بهتر است. انگیزش ناچیز نتیجه ناچیز به بار می آورد. تاثیر کیفیت اهداف در انگیزه را جدی بگیرید. به جای هدفگذاری روی مسائل اساسی هدف های مبهم و آشفته در نظر می گیریم. هدف کم اهمیت موجب تلاش اندک می شود.

اگر انگیزش شما برای انجام دادن کاری یا رسیدن به هدفی به هر نحوی خدشه دار شده به این علت که مهارت لازم را ندارید یا آن کار را جدی نمی گیرید یا فکر می کنید عملکردتان تا به حال رضایت بخش بوده، چیز دیگری بیابید تا به همه نشان دهید چقدر زیاد، نه کم، به این موضوع اهمیت می دهید.

  1. زمانی که برای رضای خدا کار می کنیم.
  2. زمانی که مانند غیرحرفه ای ها رفتار می کنیم.

ما در کاری که انجام می دهیم حرفه ای هستیم و در چیزی که می خواهیم باشیم غیرحرفه ای. باید تفکیک نادرست را از میان برداریم یا دست کم شکاف بین حرفه ای و غیرحرفه ای را پر کنیم تا به فردی که دوست داریم باشیم بدل شویم. یک جا خوب بودن عذر خواهی موجهی برا ی نه چندان خوب بودن در جای دیگر نیست.

      ۴٫ زمانی که مشکل پیروی کردن داریم.

افراد به دو علت در پیروی کردن از دیگران مشکل دارند یا فکر می کنند برای انجام دادن کار را ه بهتری بلدند یا هنگامی که پیروی به معنای سرسپاری به قواعد رفتاری فرد دیگری باشد رغبت ندارند دل سپردگی کامل داشته باشند.

چه بپذیریم چه نپذیریم همه ما با پیروی کردن مسئله داریم. همه در برابر این که به ما بگویند چطور رفتار کنیم مقاومت می کنیم حتی زمانی به نفع خودمان باشد.

خودتان انگیزه شوید!

هنگامی که ما تمام قد دل به تغییر رفتار می دهیم با صد درصد تمرکز و توان به جای به اصطلاح شی ثابت به نیرویی مقاومت ناپذیر بدل می شویم. به جای این که محیط ما را تغییر بدهد،  ما شروع می کنیم به تغییر دادن آن. مردم اطراف ما نیز این را احساس می کنند. ما خودمان انگیزه شده ایم.

 

دیدگاهتان را بنویسید