برنامه ریزان عالی و مجریان ضعیف

خلاصه کتاب خلق رفتارهای ماندگار نوشته مارشال گلداسمیث(بخش سوم)

آن چه می خواهیم در برابر آن چه نیاز داریم!

انگیزه ها خوب یا بد نیستند. آن چه مهم است واکنش ما به آنهاست. ما خواهان خشنودی کوتاه مدت، ولی نیازمند نفع بلند مدتیم و هرگز از انتخاب بین این دو باز نمی ایستیم.

انگیزه های دلگرم کننده ما را به سوی آن چه می خواهیم می کشانند و انگیزه های مولد ما را به سوی آن چه نیاز داریم هدایت می کنند. چه می شد اگر انگیزه های دلگرم کننده و انگیزه های مولدمان یکسان بودند. این شدنی است و موقعیت ایده آلی است.

نمودار دایره ای را در نظر بگیرید که در دو سوی مخالف آن چه می خواهیم و آن چه نمی خواهیم را نشان می دهد در مقابل این در دو سوی مخالف به آن چه نیاز داریم و آن چه نیاز نداریم می پردازد:

چیزی را می خواهیم و نیاز هم داریم: ربع بالا سمت راست نمودار جایی است که ما ترجیح می دهیم همیشه آن جا باشیم. خوشحالی کوتاه مدت دلخواه ما با دستاوردهای بلند مدت مورد نیازمان هماهنگ و سازگار است. تمجید، تصدیق، تحسین و پاداش پولی از جمله انگیزه های معمول این منطقه اند. اکنون آن ها را می خواهیم و بعدا به آن ها نیاز داریم.

چیزی را می خواهیم ولی به آن نیاز نداریم: ربع بالا سمت چپ نمودار اثر تناقض آمیز انگیزه ی دلگرم کننده ای که نامولد است. در این منطقه، با موقعیت های لذت بخشی روبه رو می شویم که می توانند ما را وسوسه یا حواسمان را از دستیابی به اهداف خود پرت کنند.

چیزی را نیاز داریم ولی نمی خواهیم: ربع پایین سمت راست پر از انگیزه های دلسرد کننده ای است که آن ها را نمی خواهیم ولی می دانیم نیازشان داریم. قوانین و قواعدیا محیط های سامان یافته دلسرد کننده اند زیرا ما را محدود می کنند ولی به آن ها نیاز داریم چون تبعیت از آن ها باعث می شود کار درست را بکنیم و در مسیر درست باشیم. ترس (از شرمساری، تنبیه، انتقام، افسوس، بی احترامی، بی اعتنایی) انگیزه ی بسیار دلسردکننده ای است که غالبا پس از کوتاهی ما در پیروی از قانون پدیدار می شود.

درد غایت انگیزه های دلسرد کننده است: ما فورا رفتاری را که آسیب زننده باشد متوقف می کنیم.

چیزی را نه نیاز داریم نه می خواهیم: ربع پایین سمت چپ، که انگیزه های ما هم دلسرد کننده اند هم نامولد، جای خوبی برای بودن نیست. این منطقه همه موقعیت های بن بستی را در بر می گیرد که ما را به درماندگی می کشانند و راهی برای خلاصی نمی بینیم. انواع محیط هایی که برانگیزنده ی رفتارهای ناسالم اند و ما را از مسیر هدف هایمان منحرف می کنند مانند محیط کاری مسموم کننده

تمرین. یکی از هدف های رفتاری را که هم اکنون پیگیری می کنید انتخاب کنید. فهرست افراد و موقعیت هایی را که در کیفیت عملکرد شما تاثیر می گذارند تهیه کنید. یک یا دو انگیزه را انتخاب و نوع آن ها را تعیین کنید. دلگرم کننده اند یا دلسرد کننده، مولدند یا نامولد؟

 

انگیزه ها چگونه عمل می کنند؟

ما همیشه حق انتخاب داریم. چندان روشن نیست که چه موقع انگیزه عمل می کند و جه

موقع واکنش ما به آن.

ما برنامه ریزان عالی و مجریان ضعیفی هستیم.

چرا کاری را که برای انجام دادنش برنامه میریزیم انجام نمی دهیم؟

ما هر روز را در قالب فردی دو شقه شده شروع می کنیم، یک شقه رهبر/برنامه ریز/مدیر است و شقه ی دیگر پیرو/مجری/کارمند و همچنان که روز جلو می رود، آن دو از هم بیشتر فاصله می گیرند.

شقه رهبر صبح از خواب که بیدار می شود برنامه های ارزشمندی برای روزش در سر دارد حتی ممکن است فهرست مکتوبی داشته باشد. ولی بعدتر طی روز، با کمی یا هیچ آگاهی، نقش متفاوتی ایفا می کند و به پیرو بدل می شود یعنی کسی که باید برنامه ریزی های رهبر را عملی کند.

از خودتان بپرسید: کی روز شما مو به مو مطابق برنامه ای که ریختید سپری شده است؟

موانع تحقق اهداف؛ مجبورید با محیطی که بیشتر متخاصم است تا حمایتگر سر و کار داشته باشید. مجبورید با افرادی روبه رو شوید که شما را از اهدافتان منحرف می کنند. مجبورید احتمال زیاد رویدادهای کم احتمال را در نظر بگیرید. باید در نظر داشته باشید با گذر روز و کاهش سطح انرژی شما، از انگیزش و انضباط فردی تان نیز کاسته می شود.

باید بتوانیم موقعیت های مختلف در طول روز ارزیابی کنیم و شیوه ی مناسب مدیریت برای مجری درونمان را انتخاب کنیم. یک فرایند دو مرحله ای است: سنجش نیاز و انتخاب شیوه.

فقط قضیه دخالت های محیطی و رویدادهای غیر منتظره نیست که برنامه ریزی های ما را به هم می زند. نادیده گرفتن تجربیات گذشته هم هست. ما برنامه هایی تدوین می کنیم که به کل با اعمال گذشته مان در تضاد است.

پیش بینی محیط

پس از شناخت قدرت محیط بر خود، کاری که باید بکنیم پیش بینی آن است. این کار شامل سه مرحله در هم تنیده: انتظار، اجتناب و تطبیق است.

  1. انتظار

افراد موفق به محیط خود کاملا بی اعتنا نیستند. در لحظات حساس زندگی، زمانی که نتیجه برایمان واقعا مهم است و شکست انتخاب ما نیست، استاد انتظاریم. مثلا برای یک جلسه مهم قبلا اسلایدهای ارائه را به دقت آماده می کنیم. به همه پرسش و پاسخ های احتمالی از قبل فکر می کنیم. لازم باشد گرایش های افراد حاضر در جلسه را از قبل بررسی می کنیم. برای کنترل هیجانمان از قبل آماده می شویم. به طور کلی هنگامی که عملکرد ما نتایج روشن و فوری دارد، به تکاپو می افتیم و محیطمان را می سازیم و اجازه نمی دهیم او ما را تحت کنترل بگیرد.

مشکل این جاست که اکثر اوقات روزمان را لحظات کوچکی تشکیل می دهند که به محیط یا رفتارمان فکر نمی کنیم چون گرفتن نتیجه را به موقعیت ربط نمی دهیم. با این که در این محیط های به ظاهر مطبوع باید بیشتر از وقت های خاص گوش به زنگ باشیم. وقتی انتظاری در مورد محیط نداریم هر اتفاقی ممکن است بیفتد.

  1. اجتناب

ما معمولا در دوری کردن از محیط هایی که ریسک فیزیکی یا احساسی برای ما دارند یا به هر دلیلی ناخوشایندند زیرکانه عمل می کنیم.

از طرف دیگر، به ندرت دست از محیطی می کشیم که برایمان لذت بخش است. بخشی از علت برمی گردد به لختی و رخوت. ادامه ندادن کاری لذت بخش اراده ی قوی می طلبد. اما بخش بزرگتر بدفهمی عمیق ما از رابطه ی بین محیط و وسوسه انگیزی آن است. وسوسه در محیط لذت بخش ظاهر می شود و ما را به آرامیدن، امتحان کمی از این کمی از آن و کمی بیشتر ماندن دعوت می کند. وسوسه می تواند ارزش ها، سلامت، روابط و شغل ما را به تباهی بکشد.

راه حل معادله ای ساده است: برای اجتناب از رفتار نامطلوب، از محیط هایی که احتمال وقوع در آن ها بالاست دوری کنید.

  1. تطبیق

لحظه های بسیاری در زندگی هست که اجتناب کردن غیر ممکن است و مجبوریم درگیر شویم. تطبیق به دفعات دو مرحله پیش اتفاق نمی افتد. اغلب ما راه های اشتباه خود را بدون بازبینی ادامه می دهیم. تطبیق زمانی واقع می شود که با از تغییر درمانده شویم یا به درکی غیر منتظره می رسیم یا شخص دیگری راهنمای ما می شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید